دلم می خواهد نامت را صدا کنم ! یک طور دیگر! جوری که هیچ کس صدایت نکرده باشد ! یک طور که هیچ کس را صدا نکرده باشم ! دلم می خواهد نامت را صدا کنم ! یک طور که دلت قرص شود که من هستم , یک طور که دلم قرص شود که با بودن من ، تو هم هستی
زندگی حس غریبی است مثل یک دانه برف سر یک قله کوه مثل یک قوی سپید لب یک برکه خشک مثل یک نیلوفر در کنار یک گل خشکیده مثل یک شاخه بید بالای سر یک مجنون زندگی می گذرد پس چه خوب که آرام و روان باشد ونرم زندگی را دریاب "زندگی می گذرد".....
دلم می خواهد نامت را صدا کنم !
یک طور دیگر!
جوری که هیچ کس صدایت نکرده باشد !
یک طور که هیچ کس را صدا نکرده باشم !
دلم می خواهد نامت را صدا کنم !
یک طور که دلت قرص شود که من هستم ,
یک طور که دلم قرص شود که با بودن من ، تو هم هستی
زندگی حس غریبی است
مثل یک دانه برف سر یک قله کوه
مثل یک قوی سپید لب یک برکه خشک
مثل یک نیلوفر در کنار یک گل خشکیده
مثل یک شاخه بید بالای سر یک مجنون
زندگی می گذرد
پس چه خوب که آرام و روان باشد ونرم
زندگی را دریاب
"زندگی می گذرد".....
ﺗﻮ ﭼﻪ ﻣﯿﻔﻬﻤﯽ از روزﮔﺎرم…؟
از دﻟﺘﻨﮕﯽ ام …؟
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺧﺪا اﻟﺘﻤﺎس ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺧﻮاﺑﺖ را ﺑﺒﯿﻨﻢ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﯽ؟ …
ﻓﻘﻂ ﺧﻮاﺑﺖ را.......
گاهی دلم میخواهد عروسکی بودم ...
از همان عروسک هایی که
تو با تمام وجودت به آغوشت میکشی ....
کاش من هم عروسکی بودم
تا لا اقل یک بار گرمای آغوشت را حس میکردم